شب قدر |
گفتم ای چشمه ی خوبی ، سحری چشم گشا
نگر اعمال شرر بار بدم ، گفت : “بیا”
گفتم ای صاحب این سفره که خوبان جمعند
گفته بودی که خریدار بِدم ، گفت : “بیا”
گفتم آینه شیطان شده بودم عمری
خسته از دست همین یار بدم ، گفت : “بیا”
******
با خودم میگفتم
که چگونه خواهی بخشید
این شکننده توبه های مکرر را
و نومید میشدم …
اما تو در جانم زمزمه کردی
که کریمی
و با کریمان کارها دشوار نیست …
التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...